نگهبان گله و شبان. (آنندراج). چوپان: دوان آمدش گله بانی به پیش به دل گفت دارای فرخنده کیش. سعدی (بوستان). چوبی بزرگ به رسم گله بانان به دست گرفته. (انیس الطالبین نسخۀ خطی مؤلف ص 34)
نگهبان گله و شبان. (آنندراج). چوپان: دوان آمدش گله بانی به پیش به دل گفت دارای فرخنده کیش. سعدی (بوستان). چوبی بزرگ به رسم گله بانان به دست گرفته. (انیس الطالبین نسخۀ خطی مؤلف ص 34)
دهی است از دهستان یکانات بخش مرکزی شهرستان مرند که در 24هزارگزی شمال باختری مرند و 9هزارگزی راه شوسۀ مرند به خوی واقع شده است. هوای آن سرد و سکنۀ آن 790 تن میباشد. آب آنجا از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، پنبه، کرچک، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان یکانات بخش مرکزی شهرستان مرند که در 24هزارگزی شمال باختری مرند و 9هزارگزی راه شوسۀ مرند به خوی واقع شده است. هوای آن سرد و سکنۀ آن 790 تن میباشد. آب آنجا از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، پنبه، کرچک، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
آنکه زره می سازد. (ناظم الاطباء). سازندۀ زره. زره گر: زره باف گردون دوصد ماه و سال نگردید تا حلقه ساز هلال بنام سپهدار اقلیم شام نشد این زره برکف او تمام. ملا طغرا (از آنندراج). رجوع به زره و زره گر شود
آنکه زره می سازد. (ناظم الاطباء). سازندۀ زره. زره گر: زره باف گردون دوصد ماه و سال نگردید تا حلقه ساز هلال بنام سپهدار اقلیم شام نشد این زره برکف او تمام. ملا طغرا (از آنندراج). رجوع به زره و زره گر شود
تردست و مشعبدی که چیزها زیر حقه ها نهد و چون برگیرد نهاده ها برجای نبود و ناپدید شده باشد یا چیزی در حقه نهد و چیز دیگر بیرون کند، توسعاً، مشعبد. شعبده باز. تردست. نیرنگ ساز. نیرنجی. فسوسی. فسوس گر. لوطی. جنقولک باز. پهلوان کچل. چشم بند، مجازاً، فریبنده. مکار. حیله گر. قلاش. چاخان. چاپچی. سه خال باز. جام باز. بامبول. بامبول باز. محیل: صوفی نهاد دام و در حقه باز کرد پیوند مکر با فلک حقه باز کرد. حافظ
تردست و مشعبدی که چیزها زیر حقه ها نهد و چون برگیرد نهاده ها برجای نبود و ناپدید شده باشد یا چیزی در حقه نهد و چیز دیگر بیرون کند، توسعاً، مشعبد. شعبده باز. تردست. نیرنگ ساز. نیرنجی. فسوسی. فسوس گر. لوطی. جنقولک باز. پهلوان کچل. چشم بند، مجازاً، فریبنده. مکار. حیله گر. قلاش. چاخان. چاپچی. سه خال باز. جام باز. بامبول. بامبول باز. محیل: صوفی نهاد دام و در حقه باز کرد پیوند مکر با فلک حقه باز کرد. حافظ